روزانه همه ما اتفاقهای کوچک و بزرگی را در طول روزه تجربه میکنیم. اتفاقهای که هر کدام از آنها ماجرایی در دل خود دارند. روزی که میخواستم داستاننویسی رو شروع کنم. دنبال کتابهای آموزشی میگشتم و نگران بودم. که مبادا اگر نتوانم با کتاب خواندن و نوشتن، مطلبی را درک کنم و بفهمم و زود دلسرد شوم در طول مسیر برایم این سوأل بود.
• آیا برای نوشتن نیار به مدرک آکادمیک است.
• اصلا برای نوشتن یک کتاب داستان به چه چیزهای نیاز دارم.
• آیا نویسنده هر وقت اراده کند بنویسید مینویسد.
• چه کتابی باید بخوانم تا بتوانم یک داستان خوب بنویسم.
• آیا من استعداد نوشتن و نویسندگی دارم.
• چگونه یک داستان خوب بنویسم.
• چه مهارتی باید برای نویسنده شدن داشته باشم.
سوالهای که ذهنم مغشوش کرده بود باعث میشد ازتصمیمی که گرفته بودم دلسرد شوم.
اما جایی شنیده بودم. « که اگر فقط یک روززندگی کرده باشی پس برای پنچاه سال داستان داری» وحتی شنیده بودم. «اگر بتوانی صحبت کنی می توانی قصه بنویسی». من هر دو مورد که آنچه شنیده بودم را داشتم. تصمیم گرفتم به همان دو مورد اکتفا کنم و برای آموختن گام بردارم. روزهای اول بیوقفه شروع کردم به خواندن ولی هرچه بیشترمیخواندم متوجه میشدم چیزی در چنته ندارم. نیاز به یک راهنما بود تا مسیر درست را نشانم دهد سعی دارم در این مقاله کوتاه آنچه را که آموختهام را برای علاقهمندان به داستان نویسی به اشتراک بگذارم.
چگونه یک داستان خوب بنویسم
برای نوشتن موضوعی را پیدا کنید که برای شما اهمیت دارد و علاقه زیادی دارید تا درباره آن موضوع بنویسید. البته توجه داشته باشید آن موضوع برای مخاطب شما هم اهمیت داشته باشد.
کورت ونه گوت میگوید. « تأثیر گذاری و مسحورکننده ترین جنبه ی سبک نوشتاری شما هم همین توجه خالصانه است، نه بازی با کلمات».
یکی از بدترین شکل نوشتن که ممکن است شما را گریبانگیر خود کند. پیچده نویسی و استفاده از لغات سخت است. چون گاهی کلمات کوتاه و روان ما را راضی نمیکند و سعی داریم دنبال جملههای طولانی و قلمبه سلنبه برویم. ولی سعی کنید در نوشتههای خود از جملههای کوتاه وساده و روان استفاده کنید. سعی کنید در نوشتههای خود از به کار بردن قید و پارگراف طولانی خودداری کنید. وقتی از قید در جملههای خود استفاده نمیکنید. آن موقع است که شروع میکنید به ساده نویسی تا از قیدها کمتر استفاده شود.
سعی کنید در توصیف داستان از تصاویر زنده و لغات ساده استفاده کنید. از توصیف طولانی که خواننده را خسته می کنند خودداری کنید. سعی کنید از زندگی واقعی آدمها الهام بگیرید. هر روز برای نوشتن تمرین داشته باشید. تا کمکم تسلط روی طرح داستان را پیدا کنید. هر وقت ایدهای به ذهنتان خطور کرد آن را یاد داشت کنید. و هر روز به سراغ ایده خود بروید و چند خطی به آن اضافه کنید.
آیا برای نویسنده شدن نیاز به مدرک آکادمیک است
بسیاری از بزرگان و مشاهیر عرصه ادبیات در ایران و جهان مدرک تحصیلی در سطح عالی نداشتهاند. و اگر تحت تاثیر شرایطی وارد این عرصه شدهاند. مدرک تحصیلی خود را برای همیشه رها کرده اند. نورمن میلر نویسنده امریکای که دردانشگاه هاروارد رشته مهندسی هوانوردی را دنبال می کرد. تا این که از سوی ارتش آمریکا به جنگ جهانی دوم فرستاده شد. رشته تحصیلی میلر جزء بی ربط ترین رشته تحصیلی برای نویسندگی است.
نویسندگی نیاز به ممارست در نوشتن و باز نوشتن است. تا بتوانی مهارت های مورد نیاز برای این کار را بدست بیاوری.
آگاتا گریستی مقام اول در میان پر فروش نویسندگان جهان را دارد. مادر آگاتا براین باور بود که مدرسه ذهن کودکان را به بیراهه میبرد و اصلاً برای کودکان مفید نیست. به همین خاطر اجازه نداد تا آگاتا کریستی به مدرسه برود. آگاتا با کمک ندیمهاش خواندن و نوشتن را آموخت. او با خواندن و نوشتن کتاب های داستانی که در قفسه کتابخانهاش پر بود. توانست تا داستان های که برای گربه خود میگفت را بنویسد. این نویسنده که ۶۶ رمان و ۱۴ مجموعه داستان کوتاه را به رشته تحریر در آورده است. یکی ار موفقترین و پرفروشترین زنان نویسنده محسوب میشود. بس ممارست در نوشتن کمک شایانی است برای نویسنده شدن.
برای نوشتن یک داستان به چیزهای نیاز داریم
وقتی میخواهید نویسندگی را شروع کنید. سعی کنید ارتباط خود را با دنیا قطع کنید. از تلفن کردن گرفته تا تماشای تلویزیون دوری کنید. باید برای خلق یک داستان از حواس پنچگانه خود به درستی استفاده کنید. روی کاناپه یا گوشه دنج اتاقی را برای خود انتخاب کنید و شروع کنید به خلق یک آثار به یادماندنی. علاوه برمکان، زمان مناسب، نویسنده به چیزهای دیگری هم نیاز دارد که خلاقیت اورا تحریک کند.
مارکز می گوید: «برای آغاز نوشتن عادت داشتم پنچره ها را باز بگذارم تا صدای پرنده ها و صدای باران را بشنوم واین صداها را در متنی که روش کار می کردم میآوردم».
نویسندگی نیز مانند کارهای دیگر نیاز به حال و هوای مخصوص خود دارد.
چارلز لمب ناقد و جستار نویس انگلیس میگوید: « افکار ساکتی در مردمان با فضلیت در انزوا بروز میکند و همینها نطفههای آثار بزرگ اند. به راستی که انزوا از بزرگترین آموزگاران و شکل دهندگان نوشته های درخشان است. گرچه مردمان به سرعت تکثیر میشوند و به تدریج برای منزویان جایی باقی نمانده اما هنوز هم طبیعت لطفش را شامل حالمان کرده و پناهگاه هایی را به ما ارزانی داشته است».
آیا نویسنده هر وقت که اراده کند بنویسید؛ مینویسد.
اوایل آموزشی که میدیدم. در این فکر بودم که هر وقت اصول نوشتن را یاد گرفتم. میتوانم هر آنچه در ذهنم غوطهور میشود را بدون وقفه بنویسم و هر ساعت روز که وقت داشتم را به نوشتن اختصاص میدهم. ولی آن تصوری که من از نوشتن داشتم درست نبود. روزهای بود که مغزم آشوب بود. قصهها یکی پس دیگری در رفت و آمد بودن ولی من نه واژه مناسب برای بیان احساساتم داشتم و نه میتوانستم وقتی برای نوشتن کنار بگذارم و شاید هم اهمالکاری و ترس از برگههای سفید بود که نمیتوانستم، بنویسم.
به پیشنهاد دوست و استاد عزیزم آقای شاهین کلانتری شروع به نوشتن صفحات صبحگاهی کردم. صفحات صبحگاهی که بدون فکر نوشته میشود. من آن را استفراغ ذهن نامیدم که بدون وقفه و بی اراده و بدون فکر از مغز کاوش میشود. حتی برایم پیش میآمد که با انجام این تمرین ایدههای برای داستان جدید خود بیابم. روز نوشت و صفحات صبحگاهی یک دست گرمی بود برای نوشتن و غلبه برترس و وحشت از صفحههای سفیدی که با آن موجه بودم.
اشتاین بک از جمله نویسندگانی بود. که اغلب دچار مشکل « مواجهه با صفحه سفید» میشد. مدتها قلم را روی کاغذ میگذاشت. اما نمیتوانست چیزی بنویسد. دوستش کوویچی به او پیشنهاد کرد که هر روز پیش از نوشتن رمان دو صفحه نامهای به او بنویسد و بعد که دستش گرم شد و در حقیقت ترسش ریخت شروع به نوشتن اثر خود کند.
چه کتابی باید بخوانیم تا بتوانیم یک داستان خوب بنویسم.
روزها دنبال کتابی مناسب برای نویسندگی میگشتم. تا بتوانم داستانی بنویسم. نمیدانستم کدام کتاب برای نویسندگی مناسب است. برایم انتخاب کتاب یک معظل بزرگ شده بود. بعد چند صفحه از خواندن کتاب وقتی متوجه واژههای پیچده و بیگانه کتاب نمیشدم دست از کتاب خواندن میکشیدم. کتاب خوب در کنار یک استاد کار کشته و ماهر میتوانست به من در یادگیری کمک کند.
رادیارد کییلینگ می گوید.«آدم نمی تواند برای مردم کتاب تجویز کند، اگر کسی مشتاق خواندن است، باید پذیرایی نظرفردی با تجربهتر از خودش باشد که او و زندگی اش را میشناسد و نصایح او را در این باره بپذیرد، و مهمتر از همه، درباره اولین کتاب هایی که برایش جالب است با او گفت و گو کند».
اینجا است که استاد میتواند راهنمای خوبی برای پیشرفت ما و معرف خوبی برای انتخاب کتاب مفید باشد. یادآور باشم که برای نویسنده شدن باید زیاد خواند و زیاد نوشت. مارک تواین میگوید: «آن کسی که نمیخواند، هیچ تفاوتی با آن کسی که نمیتواند بخواند ندارد».
آیا من استعداد نوشتن و نویسندگی دارم.
این سوالی است که همه ما در انجام هر کاری از خود میپرسیم.
بیایید اینطور به موضوع نگاه کنیم به نظر من نوشتن و نویسندگی مثل همه کارها دیگر نیاز به تمرین و تکرار دارد. هرکدام از کارهای دیگری که در میان دوستان خود میبینید. نشان از استعداد مادرزادی آنها نیست بلکه آنها هم برای رسیدن به اهداف خود ساعتها تمرین و تکرار کردند، آموزش دیدند، کلاس رفتند و بیخوابی کشیدند تا به هدف خود رسیدند.
یوسا از جمله نویسندگی بود که درباره استعداد نویسندگی خود میگوید.
«یوسا» در نشستی که با رسانه ای در موسسه سروانتس داشت. درخلال صحبتهایش گفت: «که حتی پیش از این که هر گونه مهارتی در نویسندگی داشته باشد، اشتیاق به نوشتن را در خود حس میکرده است».
او در این باره گفت: «من اصلا استعداد نداشتم. هر بار که امتحان میکردم به این نتیجه میرسیدم که هیچ گونه توانمندی در این زمینه ندارم و بعد رمان «مادام بوواری» (به قلم گوستاو فلوبر) را خواندم. این کتابی بود که زندگی من را تغییر داد. من هم شیفته رمان «فلوبر» شده بودم و هم شروع فروتنانه آثار نویسندگان فرانسوی برایم الهامبخش بود. من نامه نگاریهای «فلوبر» را خواندم و این کمک خارقالعادهای به من کرد، چون دقیقا شبیه من و بسیاری دیگر از نویسندگان، او هم در ابتدای کار هیچ استعدادی نداشته است. او یک ذهنیت داشت و آن هم این بود که میخواست یک نویسنده بزرگ شود. بنابراین با مقاومت، لجاجت، نظم و سختکوشی با این فقدان استعداد جنگید.»
نگران استعداد خود نباشید و برای رسیدن به اهداف خود گام بردارید.
فکر میکنید شما هم میتوانید یک داستان کوتاه از زندگی خود بنویسید.
به نظرتون برای نوشتن آماده هستید.
یک پاسخ
واقعا متن جذابی بود. تکراری نبود و جالب بود آدم دوست داشت تا تهش بخونه