فضا و رنگ
اصولاً فضاسازی در داستاننویسی مرز واضح و مشخصی ندارد؛ علت اصلیاش آن است که تکتک عناصر داستان در
ساخت فضا و رنگ داستان دخیل هستند. ما در این مبحث بیشتر به نقش صحنه و توصیف در فضاسازی میپردازیم .
فضا و رنگ، با حالتِ مسلط مجموعهای که از صحنه، توصیف و گفتوگو آفریده میشود، سر و کار دارد. فضا و رنگ شامل جزئیات مادی و عینی و هم ریزهکاریهای روانی مجموعه است، همچنانکه تأثیر موردنظر برخواننده را نیز در برمیگیرد و همچنین واکنشهای عاطفیای را که از او انتظار میرود . بعضی از ناقدان ادبی فضا و رنگ را معمولاً برای داستانهایی بهکار میبرند که از عنصر قابل توجه توصیف، برخوردار است، بهخصوص توصیفی که در آن مسلماً به ایجاد حال و هوای خاصی توجه دارد؛ اما فضا و رنگ، استعارهی وسیعی است برای کل احساس و حال و هوای داستان که حاصل عناصر دیگر داستان چون پیرنگ، صحنه، شخصیت، سبک، نماد و ضربآهنگ اثر است، از این نظر ممکن است فضا و رنگ، نتیجهای از عناصر دیگر داستان باشد نه عنصری مستقل؛ بنابراین، توصیف، بهخصوص توصیف صحنه بهندرت میتواند تنها به عنوان عنصر بنیادی فضا و رنگ داستان به حساب آید.
مفهوم فضا در داستان به روح مسلط و حاکم بر داستان اشارت دارد. در حالی که لحن به گونهای آگاهانه محصول تلقی نویسنده است از موضوع و رویدادهای داستان که در نحوه گویش روایت، نمود پیدا میکند.
فضا، سایهای است که داستان در اثر ترکیب عناصرش بر ذهن خواننده میافکند. این سایه در بافت و جوهره، یکدست و بدون تغییر است. در واقع سایر کنشهای داستان در نسبتی طبیعی با این فضا بهکار گرفته میشوند .
فضای داستان به تبعِ درونمایه داستان میتواند سرد و بیروح، پرامید و یا اضطرابآور باشد. مثلاً فضای داستان میتواند واجد خشونتی درونی و پنهان باشد.
مختصات فضا
فضا معادلی است برای اتمسفر که اصطلاحی جا افتاده در علم هواشناسیست. اتمسفر را «فضا و رنگ» هم ترجمه کرده اند. تعریفی که از اتمسفر در علم هواشناسی به دست دادهاند، میتواند ما را در دریافت معنای فضا در داستان نیز
رهنمون کند.
البته ما وارد جزئیات این تعریف نمیشویم: اتمسفر، کره گازی است که اطراف زمین را احاطه کرده است. ما از این تعریف تنها نظر به فراگیری آن داریم، به این معنی که گازی که اطراف زمین را احاطه کرده، مسلط و فراگیر است و هر آنچه در زمین زنده است، محصور در این گاز است و آنچه از محدوده این گاز خارج شود، مرگش حتمی است.
فضا در داستان نیز از این کیفیت فراگیری برخوردار است و پوششی است که عناصر داستان در هوای آن تنفس میکنند. انگار داستان، خود کره زمینی است که فضای آن از چرخش حیاتی عناصر داستان بهوجود میآید، به این معنی که عناصر داستان در عین آن که فعالیت خود را دارا هستند، سازنده فضای داستان نیز هستند، و همانطور که عناصر داستان باعث بهوجود آمدن فضا میشوند، از آن تغذیه میکنند. بنابراین فضا را نمیتوان عنصر مستقلی دانست بلکه باید آن را نتیجۀ عملکرد عناصر دیگر تلقی کرد.
اشتراك تعریف فضا در علم هواشناسی و داستان تا آنجاست که معمولاً همان صفاتی را که برایش در هواشناسی قائل
میشویم، در داستان نیز بهکار میبریم: هوای سرد، هوای گرم، هوای گرفته (خفه)، هوای آرام، هوای طوفانی و
البته این صفات در داستان کارکردی دیگر پیدا میکنند و از معنی ظاهری خود عبور کرده، باطنی دیگر مییابند. مثلاً صفت گرفته یا خفه در داستان به فضای شومی اشاره دارد که بر داستان حاکم است یا به فضایی که غمانگیز است است و یا فضایی وهمآور .
بنابراین فضا، هوای مسلط داستان است که هم بر آن سایه میاندازد هم جزء لاینفک عملکرد عناصر داستان است .
همانطور که با روشن کردن مهتابی، اتاق و همهی وسایل آن را تحت پوشش نور سرد مهتابی قرار میدهیم، با روشن کردن چراغ و پاشیدن نور زرد آن، اتاق و وسایلاش را گرمی و روشنی میبخشیم.
آنچه در فضا بهشدت نمایان است، ایناستکه عنصر مستقلی در داستان نیست، بلکه حاصل عملکرد دیگر عناصر داستان است، و بیشتر، احساس شدنی است نه لمس کردنی.
وقتی داستانی را میخوانیم، شخصیتها را میبینیم، گفتوگوها را میشنویم، زمان و مکان را درمییابیم، و آنچه را داستاننویس به مدد توصیف، وصف کرده است، با بهکارگیری تخیل خود میسازیم، اما فضای داستان را با آن که بهشدت حضور دارد و عناصر داستان در آن شناورند، فقط احساس میکنیم، نمیبینیم، و شاید برای همین است که معمولاً در پاسخ به این پرسش که فضای داستان را چگونه دیدی، در میمانیم، یا مبهم جواب میدهیم یا مبهم جواب میشنویم، و شاید بههمین خاطر است که تعریف دقیق از آن به دست داده نمیشود.
برای احساس کردن فضا، لازم است مراحل فیزیکی را پشت سر بگذاریم تا از نظر روانی درگیر شده گ، احساساتمان فعال شوند. تا آتشی روشن نشود و دودی برنخیزد، ما بوی هیزم را استشمام نمیکنیم. آنچه موجد مراحل فیزیکی داستان است، کارکرد عناصر آن است که با فعالیت خود گ، تأثیر روانی واحدی را بهوجود میآورند. مجموعه فعالیت عناصر داستان و آثار روانی بهوجود آمده از فعالیت آنها، فضای اثر را میسازند .
در واقع، فضای داستان همچون یک آنتن است که هر چه قويتر باشد، گیرنده (خواننده) بهتر و شفافتر داستان را
دریافت میکند.
آخرین دیدگاهها