خلاصهی داستان فتح نامه مغان:« زمان روزهای آخر حکومت شاه بین سال های ۵۶ تا ۵۷ مکان رویداد میدان قدیمی مرکز شهر روبه روی فواره قدیمی میدان درست در روزهای پر تلاطم میان فریادها و شکستن شیشه های سینما و میخانه و بانکها مردمانی با طرز فکر و عقاید مختلف فریاد الله اکبر و مرگ بر شاه و زنده باد خلق با رهبریت برات که یک کهنه کار سیاسی که طمع زندان و ساواک را چشیده بود و کودتای ۲۸ مرداد را هم دیده بود مجسمه سوار بر اسب شاه را به زیر کشیدند، زخمی و کشته دادند و بالاخره شاه رفت و انقلاب پیروز شد، ورق برگشت بگیر و ببندها شروع شد خلق از مردم جدا شد، اجبار بر بستن میخانه ها و بستن آنها آغاز شد بر سر زنان و دختران حجاب سر کردن اجباری شد، سینماها بسته شد و روزنامه ها و رادیو تلویزیون همه یک صدا فقط یک چیز میگفتند اختلاف بالا گرفت زندانها پر شد و اعدام ها شروع شد و برات هم بعد خوردن کتک مفصل میخانه را بست و رستوراندار شد.
آنهایی که شراب خور بودند در خانههایشان در پستو خانههایشان و زیرزمین هایشان شراب میخوردند و روزها شعار سر میدادند مرده باد، زنده باد سر میداند. یک روز خبر آمد که حد جاری میکنند همه برای دیدن رفتند و او کسی نبود جز برات و هیچکس دیگر یادش نبود که برات یکی از خودشان بوده، گفتند که به خانه و محل کارش ریختند و در دیوار محل کارش شراب پیدا کردن نه یکی بلکه هزارها شیشه، بعد معرکه که تمام شد به خانههایشان رفتند. زنگها شروع شد و صدا ها به گوش ها رسید که میداند شراب ها را کجا دفن کردند. پیر و جوان چراغ به دست در تاریکی شب رفتند و رفتند تا به محل عیش و نوش رسیدند در خاک غلتیدند و خون از سرانگشتانشان جاری شد، لبانشان تر شد و عقل از سرشان پرید و آواز سر دادند تا وقتی که صدای تیر هوایی آمد و شلاق بر بالای سرشان چرخید و همه بر زمین افتادند تا حد الهی بخورند و گناههانشان بر زمین ریخت پاک شوند.
درباره راوی اول شخص جمع( ما) البته در این داستان دو راوی بود یک راوی (ما) و دیگری (برات ) و دو صدا بودن را میشود خوب دید. داستان رئالیسم توصیفی قلم زده شده بود. روایت و دیالوگها را به زیبای در جای خودشان با عناصر داستان نویسی به زبان ساده بیان کرده بود. تم اصلی داستان را میشود مرگ نامید در جای از داستان راوی میگوید که صبح که از خواب بیدار میشوی انگار با مرده ها خوابیده بودی تمثیلی از مردمانی که زنده هستند ولی زندگی نمیکنند، تم های دیگری را هم می شود نام برد مانند (تزویر ،ریا ،دروغ وغیره.)
شخصیت اصلی برات یک روشنفکر با گرایش های توده که سال های زندان و نوازش های ساواک را چشیده و دل به انقلاب بسته و در این راه از جانش هم میگذرد و در این راه هم فکرهایش با او همراه میشوند، ولی فرقشان با برات این است که برات با دیده شک به همه چیز مینگرد چون او کودتای ۲۸ مرداد و رنگ عوض کردن ها را به چشم دیده و تا آخر هم سر عقیده و اعتقادش میماند و حدش را هم میخورد، او می گفت یک رنگ باشید نه خود نه دیگران را فریب ندهید (در میخانه ببستند خدایا مپسند که در خانه تزویر ریا را بگشایند.)
و شخصیت فردی به نام صدوق یا صدوقی او هم فکر و هم راه برات بود، دین و دنیا خود را تغییر نداد و موقعی که حد بر برات جاری شد به تکتک شان زنگ زد زیر بار ملامت قرارشان داد.
نام داستان احتمالاً از این تعریف گرفته شده (مغ یا مغان نام قبیله ای از قوم ماد که مقام روحانیت به آنان تعلق داشت، آنگاه که آیین زرتشت بر نواحی غرب و جنوب غربی ایران یعنی ماد و پارس مستولی شد مغان و پیشوایان دیانت شدند و در عهد اشکانیان و ساسانیان این طایفه را طبقه روحانی مغان میخواندند.)
نقد داستان : هوشنگ گلشیری با نگارش این داستان میخواست که خواننده را به روزهای پر التهاب روزهای اول انقلاب ببرد و یادآوری کند که آن قشر با تفاوت های فرهنگی و دینی با لباس های مختلف بر تن از عوام و خواص با هر شغلی، سواد، جایگاه اجتماعی برای رسیدن به آرامان شهری قیام کردند و مجسمه ها را به زیر کشیدند، پای اسبش را شکستند تا بر زمین نتازد و ریشه ظلمش را خشک کردند. انقلاب پیروز شد و این پیروزی تاوانی هم داشت و تاوانش این بود که قوانین عوض شد خوب بد را دیگر توده جامعه تعیین نکرد آنها تعیین کردند. گرفتند و بستند و حدجاری کردند و اما چه خوب و چه بد باید به قوانین تازه که با لباس های به قدمت تاریخ ۱۴۰۰ سال بر تن داشتند احترام میگذاشتند و عدهای مخالفت کردند و در زندان افتادن و اعدام شدند، عده ای که با خطر جرمها گذشته و حالشان سنگ سار شدند و این اجتناب ناپذیر بود دوره ی جدید آغاز شده بود و همه باید در سکوت و خلوت به آن احترام میگذاشتند ولی امثال برات هم بودند که میگفتند انقلاب شده هر کس به دین و کیش خودش باشد با هم ما شویم، لزومی ندارد که این همه زور فشار باشد چرا اسید پاشی و رو آوردن به زور میگفت رضا شاه هم همین کرد گفت:« کلاه شامپو کج بزارید به جای شلوار، دامن به تن کنید باید بپذیرید که به زور و تهدید چه با دلخواه فرمان، فرمان شاه است». او نیز به عقیده اش کار درستی میکرد، عده ای به همراهی از او بلند شدند و عده ای جنگیدند و پافشاری کردند و عدهای لباس تزویر ریا بر تن کردند درست مثل( راوی ما ) داستان مغان که در بیرون از خانه مرده باد، زند باد سر دادند و در خفا پیاله شراب و خیارشور را به سلامتی سر میکشیدند و تمام حرف نویسنده همین هست و همین بود .
کلام آخر:
با هر دیدگاه و نگاه که من خواننده دارم باید بدون پیش داوری کردن و عجله کردند داستان های نویسندگان معاصر همانند گلشیری و ساعدی ها، احمد محمود ها را بخوانم در هر کلمه و جمله، خط به خط شان داستان ها و روایت های تاریخ نوشته شده است که با خواندن و اندیشه در آن به زوایای پنهان و آشکار جامعه گذشته و جامعه کنونی مان پی میبریم که هر جا انسان ظلمی را تجربه کند با توده جامعه در مقابلش بر میخیزد و خود را مجاب به شکستن و بر هم زدن میکنند تا شاید صدایش را بشنوند و پیام انقلابش را بگیرند و دست از حماقتها و رذیلت هایشان بردارند و در این میان هزاران مصیبت را هم پشت سر می گذارند و چه تلخ میشود وقتی که هدف وسیله رسیدن به امیال شخصی و یا گروهی عده ی خاص شود و کل آرمان ها و عقیده ها زیر سوال برود، باعث شود که ترس ها و نگرانی ها رنگ جامعه را عوض کند، مردم را وادار به پوشیدن لباس ظاهر بر روی لباس باطن کنند و رفته رفته ظاهر و باطنشان یکی شود.
هدف من از نگارش این چند کلام آخر نه تخریب اعتقادات عموم یک جامعه هست، نه مخالف هستم و نه موافق بلکه هدف من از نوشتن این است که بگویم در هر انقلابی توده مردم همه دوست دارند با هر نگرش و آیینی که دارند با هر لباس و پوششی (تا جایی که به قول برات حتی در خوردن شراب هم افراط جایز نبود و جای همچین آدمی در میخانه اش نبود. به عقاید و سلایق همه باید احترام گذارده شود و جامعه را در تنگنا و فشار قرار ندهند که مجبور بشوند به ظاهر مرگ باد بدهند و در باطن سلام بدهند، اگر روزی پرده ها افتاد مانند راوی(ما)داستان ما حد بخورند، پاک شوند و دوباره همان ظاهر فریبی را ادامه دهند.
به قلم سمیه کیانی
2 پاسخ
درود بر شما!
چه تحلیل زیبا و رئالی نوشته اند بانو کیانی!
به قولی:
انقلابی که بدان خون جگر ساخته شد، در کفِ مردم زالو صفت انداخته شد.
منتقد گرامی اگرچه نخواسته اند تحلیلی تاریخی داشته باشند اما از نظر روانشناسی جامعه ، به نکات بارز این داستان اشاره کرده اند. ضمن اینکه برای آموزش داستان نویسی – به ویژه نویسندگان جوان- این نوع تحلیل ها مفیدند و درک بهتری از آثار بزرگان ، ارائه میدهند.
با احترام / س.م
بسیار زیبا بود
خیلی شیوا و روان نوشته اند
قلم زیبایی دارند👌👌👌👌👌