آلفره دوموسه درباره رومانتیسم چنین می گوید: « رومانتیسم نه تحقیر قانون سه وحدت کلاسیک است، نه در آمیختن کمدی و تراژدی و چیز دیگر از این قبیل.
بیهوده برای گرفتن پروانهای بالهای او را می چسبید، زیرا رشتههای ظریفی که این بالها را به بدن او وصل می کند در میان انگشتان نابود خواهد شد.
رومانتیسم ستاره گریانی است، رومانتیسم نسیم نالانی است، رومانتیسم پرت. ناگهانی و سرمستی بیماری است…»
رومانتیسم چیست
رومانتیسم در اصل یک حرکت انقلابی است. و شعارهای آن برگرفته ازسخنان فلسفی و سیاسی میباشد:« بیان آزاد حساسیتهای انسان و تایید حقوق فردی.»
رومانتیسم بیش از اینکه یک جریان ادبی و هنری باشد، مرحلهای ازحساسیت اروپایی است.
که در اواخر قرن هیجدهم در انگستان (با ویلیام بیک، وردزوث، کولریج) و در آلمان (با گوته، شیلر، هولدرلین) در فرانسه (با ویکتور هوگو، شاتوبریان،لامارتین) و در ایتالیا (با مانتسونی، لئوپاردی) و در اسپانیا (با سوریلیا) و در کشورهای اسکاندیناوی (با اولنشگر، تگنر و استاگنلیوس) ظاهر میشود.
در دورهای که تهیدستی بیداد میکرد و زمین داران بزرگ دوست داشتن حکومت را بدست گیرند. روانتیسم اصرار داشت که از جلوهای فان، دردناک و تراژیک زندگی، سخن بگوید.
رومانتیسم که هم از نظر زمانی معاصر انقلاب است و هم مخالف عصر خویش، پا فراتر میگذارد و با زیبائی شناسی کلاسیک مخالفت میکند.
در تعریف رومانتیسم بیشتر بر انواع فرار رومانتیک تکیه میشود:« فرار به رویا، فرار به گذشته، به سرزمینهای دور دست، به تخیل»
در واقع رومانتیسم از چهار چوب خشک قواعد کلاسیک فراری شد و از آزادی دروغین و رشد سرمایهداری نو پا میگریخت.
کلمه رومانتیک
نخست، صفت «رومانتیک» بود که در بیشتر زبان های اروپائی ظاهر شد.
البته چون اسم و صفت« رومانتیک» خوب و دقیق انتخاب نشده بود و مبهم بود.
صفت رومانتیک که از کلمه لاتینی قرون وسطائی رومانتیکوس گرفته شده بود، به تدریج در قرن هفدهم رواج یافت.
در کشور فرانسه شناخت این صفت از صفت دیگر،یعنی رومانسک برگرفته از کلمه ایتالیائی رومانتسکو دشوار بود. در اصل این کلمه«رمان» است که اصل آن«رومانو» یا «رومی» است.
که در ابتدا به داستانی گفته میشود که نه به زبان لاتینی، بلکه به زبان عامیانه کشورهای مختلف اروپا، یا زبانهای رومیائی به گونهای جدید نوشته شده باشد.
(کلمه ناول Novelکه در انگلیس به معنی رمان است و نوول Novelle که در فرانسه به معنی داستان کوتاه است، از همین جا ناشی است.) که از قوانین و مقررات مکتب کلاسیک تبعیت نمیکند.
در قرن هفدهم که اصل عقل در ادبیات معتبر بود، این کلمه را معادل چیزی غریب، هوسبازانه و دروغ به شمار میآمد.
نزدیک به صد سال بعد، وقتی علاقه و استعداد و لذت مردم تغییر یافت، این صفت نخست در انگلیسی و آلمانی قابل فهم و ستایش قرار گرفت. و زیبایی و دلانگیزی بودن یک منظره را نشان داد.
از کلاسیسیسم تا رومانتیسم
اوائل قرن هجدهم، طبقه اشرف و اصیل زادگان قدرت و اعتبار خود را از دست دادند. آنها از لحاظ اخلاقی، فساد و پست شدن روز به روز ظاهرتر خود را آشکار میکردند.
مردها به همسران خود علاقمند نبودند، و مسافرت با آنها را مایع شرم و ننگ میدانستند.
از نظر آنها کسانی مورد تمجید و شایسته بود، که عیاشتر و خودپسندتر بود، و به قوانین بی اعتنا بود. با این روند وضع اقتصادی رفتهرفته خرابتر شد.
مردم دیگر درمقابل زورگوئی و فرومانروایی اشرفزدهها فرمان نمیبردند و این کار را مضحک و بیفایده میشمارند. طرز تفکر مردم با نویسندگان کلاسیک، فاصله پیدا کرده بود.
دیگر نویسندگان حاضر نبودند به بهانه هرگونه اعتراض و اظهار عقیده جدیدی مخالف اصول مکتب کلاسیک است، دلشان را به اطاعت از چند اصل فرسوده خوش کنند. آنها برای بهتر ساختن وضع زندگی احتیاج به اطلاعات عمومی داشتند.
وهمین امیر باعث شد. که در شهرهای فرانسه، در بیست و پنج سال آخر قرن هفدهم، پنج فرهنگستان و در اوائل قرن هجدهم بست فرهنگستان تاسیس شد. و تعداد روزنامهها بیشترشد و مردم علاقمند شدن که از زندگی سایر کشورها و قارهها بیشتر بدانند.
دلیل پیدایش فلاسفه مونتسکیو و ولتر
قرن هفدهم گرفتار جهل و نادانی بود و مردم قدرت تجزیه و تحلیل و اثبات مسائل را نداشت.
در آن دوره فقط یک «طبیعت جاودان» و یک «عقل لایتغیر» وجود داشت.
اصول کلی و ثابتی تعیین شده بود و چون از مخالفت با این اصول سخنی در میان نبود، مردم احتیاجی به تفکر و تجزیه و تحلیل نداشتند، و رعایت اصول نیز بسیار آسان بود. اما تغییر وضع اجتماعی سطح مردم را نیز تغییر داد.
در نیمه اول قرن هجدهم، اروپائیان بر این نتیجه رسیدند، که دنیا خیلی متنوعتر و پیچیدهتر از آن تصور آنهاست،و دیگر دوست نداشتند،که به نصایحی درباره رعایت چند اصل ثابت و رعایت چند اصل ثابت و چند دستور خشک دوره کلاسیک را بشنوند.
آنها میخواستند طرز تفکر و هنر و ادبیات و همچنین زندگی اجتماعی خود را از روی قضاوت صحیح و هوش و فراست تنظیم کنند.
همین امر باعث شد تا فلاسفهای نظیر «مونتسکیو و ولتر» پیدا شود و آثاری از قبیل «روحالقوانین و نامههای فلسفی و قرن لوئی» چهارده بوجود آوردند.
عصر فلسفی
در پیرامون سال ۱۷۶۰، فرانسه نیاز به نوعی تجدد ادبی را پیدا کرد. این نیاز ادبی باید پاسخگوی انقلاب میشد که در حساسیتها روی داده بود.
مردم از«عقل»،«روشنفکری»،«از انواع ادبی» و از« روح پیرمردانه قرن هفدهم» خسته بودند.
و به نوعی زیبائی شناسی و حتی اخلاقیات که بر صداقت متکی بود. صحبت میکردند و اعلام میکردند که زیبا آن است که از شور و هیجان الهام گرفته باشد.
تاثیر روسو به نویسندگان و فلاسفه آلمانی
روسو به توانائیهای تخیل و حساسیت ارزش فراوان گذاشت و سیستم تعلیم و تربیت خود را بر پایه معلم دانا اما دلیر و بیپروا نهاد. او میگفت:«مقابله با شور و هیجان، فقط با شور و هیجان امکان دارد.»
هلوسیوس فیلسوف فرانسوی نیز یک فصل کامل از کتاب خود را به برتری انسانهای پرشور و به افراد معقول اختصاص داد و دهها نویسنده کم شهرتتر تکرار کردهاند که:« زندگی بیشور و هیجان به منزله این است که سراسرزندگی را در خواب باشیم.»
تحلیل و مباحث اصولی بیشتر از اینکه مدیون فرانسویها باشد. باید از آلمانیها قدردانی کنند.
تئوریک مکتب رومانتیک
مهمترین نکتهای که باید به آن توجه کنیم. بحث تئوریک مکتب رومانتیک را برادران «شنگل، شلینگ و بخصوص نووالیس»، بر پایه گفتههای نویسندهای به نام موریتس دوست نزدیک گوته مطرح کردهاند که با رساله کوچک زیبائیشناسی خود، اولین پایهگذار تئوری شمرده میشود و جالب اینکه او درباره هنر و زیبائی گفته است.
تاثیر مادام دو استال
کتاب «درباره آلمان» مادام دو استال که در سال ۱۸۱۰ منتشر شد. تاثیر عمیقی در پیدایش مکتب رومانتیک گذاشت. البته این کتاب از طرف سانسور ناپلئون توقیف شد و نسخههایش را نابود کردند.
این کتاب که در سال ۱۸۱۳در لندن و در سال ۱۸۱۴ در پاریس منتشر شد. مورد سوءتفاهم فراوانی قرار گرفت که کتاب را بد خواند و بد فهمیده بودند.
بعضی از منتقدان آن را نوعی دعوت از تهاجم فرهنگی یک کشور دیگر به مهین حود را دیدهاند. اما او هیچ جای به فرانسویها نمیگوید که عینا از آلمانیها تقلید کنید.
بلکه میگوید:« آنچه که آنها کردهاند را خوب کند و کاو کنند. و عقاید خشک و خالی زندان کلاسیسیسم را هر گونه راه فراری را برروی آن بسته است درهم بشکنند و به آزادی اندیشیدن و نوشتن روی بیاورند.»
مادام دو استال میگوید:« هیچ چیزی در زندگی نباید متوقف کننده باشد و هنر اگر تغییر نکند محکوم به فساد است.»
تاثیر کتاب مادام دو استال بر روی اندیشههای مردم فرانسه
کتاب«درباره آلمان» نگاههای مردم را متوجه اندیشه آلمانی کرد. و راههای که فلسفه آلمانی پیش پای نویسندگان و هنرمندان خود گذاشته بود به فرانسویان نشان داد و از آنها خواست تا موضوع تازهای در تاریج و افسانههای و اساطیر خودشان را پیدا کنند.
مادام دو استال که اصول اخلاقی خود را در فلسفه کانت یافته بود. سود شخصی خود را کنار گذاشت و اخلاق را به عنوان وظیفه و مفهوم شور و علاقه را جایگزین آن ساخته بود. دلائل موجود بر ضد کلاسیسیسم را قویتر کرد.
او نظریاتی را که تا آن زمان پراکنده بود را کنار هم قرار داد و به رومانتیسم فرانسوی امکان داد که به وجود خودش آگاهی پیدا کند.
ماقبل رومانتیسم
ماقبل رومانتیسم به دورهای گفته میشود که در آن تمایلات عاطفی وارد ادبیات شد و خودی در آثار نویسندگان نشان داد.
قرن هجدهم، تنها قرن فلاسفه و دانشمندان نبود. بلکه روش مطالعه و تجربه، در نیمه اول قرن به شدت رواج پیدا کرد. و بر عده کسانی که بیشتر پایبند احساسات بودند، افزوده شد.
در نیمه اول قرن هجدهم، خوبی یا بدی یک اثر را با عقل میسنجیدند و قواعدی که بیشتر و متعددتر از قواعد کلاسیک بود، برای ادبیات خلق میکردند و انتقاد بر اساس آنها بنا میشد.
اما در نیمه قرن هجدهم، انتقادها« انتقاد حسی» بود و متقعد بودند که فلاسفه و«هندسه» شعر را به سوی عاقبت خطرناکی میکشاند.
قلاب کلاسیک در قرن هجدهم
در این دوران شاعران و نویسندگان تازه کار بیشتر قلاب کلاسیک را در آثارشان حفظ میکردند. امادر محتوی نوشتههایشان تحول تازهای ایجاد کرده بودند.
همین سبک تازه، هنرمندان را ازمعاصران متمایز می ساخت. این نویسندگان و شاعران گذشته از این که احساسات را بر عقل ترجیح میدادند به حزن و اندوهی که بعدها بر ادبیات رومانتیک حاکم شد متمایل بودند.
از این رو دوره« قرون وسطی» که مورد نفرت کلاسیکها بود ارزش و احترام پیدا کرد. شعر هرچه رقیقتر، سادهتر،آزادتر و صمیمانهتر بود بیشتر جاب نظر میکرد.
بیشتر برای خلق چنین آثاری دنبال منابع تازهای میرفتند. تا به جای اینکه از ادبیات یونان و روم استفاده کنند و از این منابع جدید الهام بگیرند.
شناخته شدن نویسندگان با پیدایش «قرون وسطی»
اغلب این منابع و سر مشقها که از شمال اروپا بدست میآمد. مانند افسانههای«اسکاندنیاو» و منظومههای کهن آن سرزمین از سال ۱۷۵۶، به خوبی شناخته شد و در سال ۱۷۶۵، منتخب جالبی از ترانههای قدیم انگلیسی منتشر گشت.
مک فرنس کشیش اسکاتلندی در سال ۱۷۶۰ مجموعهای از ترجمه اشعار شاعر حماسهسرای اسکاتلندی اوسیان را، بهصورت نثر آهنگدار انتشار داد.
که بعدها مشخص شد، بخش زیادی از این نثر نوشته خود مک فرنس بود. اما همین نثر تاثیر حیرتانگیز بر تمام کارهای ذوقی و فکری اروپای غربی در سراسر نیمه دوم قرن هجدهم انکار ناپذیر است.
این کتاب دنیای ناشناختهای با افسانههای قوم کهن«سلت» به تصویر کشیده بود و تمام مناظر اندوهبار و احساسات رقیق و غمزده با اندیشههای درباره سرنوشت بشر بیان کرده بود.
و آرزوهای احساسی وادبی دو یا سه نسل را مجسم ساخته بود و خیلی نگذشت که«اوسیان» شاعر نابینای این کتاب همپایه «همر» بزرگ شاعر حماسه سرای اروپا شمرده شد.
پیدایش«قرون وسطی» در تمام کشورها
در تمام کشورها ادبیات قرون وسطی مورد توجه گرفت. در ادبیات آلمان اثر شکسپیر رونق گرفت. در اسپانیا ترانههای قدیمی و در فرانسه اشعار قرون وسطی زنده شد. و در ایتالیا عظمت دانته از سر گرفته شد.
در نیمه اول قرن هیجدهم بود که شکسپیر در اروپا به شهرت رسید. و پس از آن «فیلدینگ» و «ریچاردسن» شناخته شد. و ادبیان انگستان در این جریان نقش مهمی را بازی کرد.
جریان«ما قبل رومانتسیم» با اینکه در انگلستان و آلمان و کشورهای اروپا بسیار قوی بود. اما در کشورهای که ذوق کلاسیک ریشه داشت. چندان مورد اهمیت قرار نگرفت.
ژانژاک روسو تنها نماینده برجستهای فرانسه بود که روح حساس و پر هیجان او نه فقط در صفحات اعترافاتش بلکه در تمام آثارش ظاهر شد.
روسو باید بهخاطر اینکه در تمام تحولات ما قبل رومانتیسم نقش بهسزایی داشت. استاد تمام این دوره معرفی کرد. اما آثار دیگر نویسندگان نوپا و بیاهمیتی که دنبال او میآمدند قابل ذکر نبود.
البته میتوان از «برناردن دوسنپیر» در این دوره نام برد که تحت تاثیر عقاید روسو دست به سفر دور و درازی زد. که تنها فقط یکی از آثارش بهنام «پل و ویرژینی» ارزش و اهمیت دارد.
لازم است بگوییم که نویسندگان، احساسات جدید را اغلب در همان قالب کهن به خوانندگان عرضه کردهاند. و دوره رومانتیسم وقتی شروع میشود که نویسندگانی جسور و مستعد طرز بیان جدیدی برای احساسات خود ابداع کنند.
پی نوشت:
آقای رضا سید حسینی / از کتاب مکتبهای ادبی
6 پاسخ
مطالبتون خيلى عالى و مفيد بود ممنونم
ممنون فاطمه جان عزیز که وقت گذاشتید برای مطالعه
ممنون از مطلب استفاده کردم ، هیچوقت فکر نمیکردم مکتب رومانیسم ، یک مکتب اعتراضی باشه و حامل پیام طبقه فرودست جامعه
گر چه بعد از توضیحات شما در رمانی مثل بینوایان این مطلب رو می شه درک کرد
ممنون آقای کارگر
پیشنهاد خوبی داشتید حتما با اشاره به داستان بینوایان مطالب قابل هضمتر میشود.
سلام مریم جان
مطلبت کاملی بود و فقط اگر به منابعتان هم اشاره نمایید کاملتر میگردد.
موفق باشید
سلام فردا کنفرانس دارم در خصوص ریشه های فلسفی مکتب رمانتیک لطفا اگر مطلب مفیدی دارید برای بنده ارسال بفرمایید.
بنده دانشجوی دکتری دانشگاه تهران هستم