زینالعابدین موتمن متولد سال ۱۲۹۳ در کاشان به دنیا آمد. او نویسنده، محقق و شاعر معاصر ایرانی بود.
زینالعابدین موتمن، رمان آشیانه عقاب را بین سالها ۱۳۰۹تا ۱۳۱۶نوشت. که بخش نخستین این کتاب در سال ۱۳۱۳ به صورت پاورقی روزنامه شفق سرخ منشتر کرد.
ماجرای این داستان هزار صفحهای براساس رقابت خواجه نظامالماک و حسن صباح، برای قبضه قدرت در دربار ملکشاه سلجوقی شکل میگیرد.
رمان آشیانه عقاب نمونه واقعی یک داستان عامهپسند در دوره قدرتی رضاشاه است. در این رمان شورشی فردی منفور است و قهرمانان دوران با درآمدن به خدمت حکومت بر رقبا پیروز میشود. و مقام و ثروت مییابد.
آشیانه عقاب رمان احساساتی است که محافظهکاری نه تنها در اخلاقیانی که ترویج میکند، بلکه در فرم آن نیز دیده میشود. رخوتزدگی، طولانی بودن و عدم انسجام از خصوصیات این رمان است.
در بین ماجراهای اصلی، قصههای فرعی متعددی تعبیه شده است که نقشی در گسترش داستان ندارد.
این قصهها دو کارکرده عمده دارند:
الف) زمینه ساز توجیههای اخلاقی، احساسی است. و از خطاکارانی میگویند که همگی گرفتار ندامت وجدان و ترس از عدالت الهی میشوند و به راه راست میآیند.
ب) ماجرای اصلی داستان را برش میدهند تا خواننده را در اشتیاق داشتن بقیه داستان نگه دارند. در چنین وضعیتی، خواننده انتظار شگفتزدگی دارد، اما به چیزی عادی برمیخورد. و به این نتیجه میرسد که رمان تاریخی بعد از خسروی، رحیمزاده و کمالی، در حد موعظههای اخلاقی تنزل کرده است.
در آشیانه عقاب، تاریخ نقش حاشیهای دارد. اشارههایی به درگیری حسن صباح و خواجه نظامالملک و دسیسههای همسران ملک شاه برای تصاحب قدرت و اسرار قلعهالموت میشود.
اما ماجراهای رقتانگیزی که بر خانواده عبدالله میگذرد، عمدهترین نقش را در داستان مییابد. بهطوری که نویسنده نیز متوجه میشود و در پایان کتاب مینویسد:« کتاب از نظر جنبههای تاریخی تا حدی ناقص و ناتمام به نظر میرسد و شرح چگونگی اوضاع تاریخی، محتاج به تالیف و نگارش داستانی جداگانه است.»
در این داستان میخوانیم.
وقتی حسن موفق به تنظیم دفترهای مالیاتی میشود، خواجه به یاری «چهره» نوکر حسن، دفترها را نامنظم و پاره میکند. حسن صباح مغضوب و از دربار رانده میشود.
علی، ریئس دزدان که به عنوان «شخصیت» بد داستان در همه جا حضور دارد. وقتی ماجرا را به حسن خبر میدهد. باعث قتل چهره به دست حسن میشود.
عبدالله نجیبزاده رقیب عشقی حسن صباح، در روز عروسیش به عنوان قاتل چهره دستگیر و زندانی میشود. در دوران حبس او که ده سال طول کشید مادرش میمیرد و همسرش دیوانه میشود. عبدالله که ناخواسته درگیر توطئههای درباریان شده است، رنجها میبرد.
تا اینکه به وساطت مرتاضی که شاه را متوجه متوجه بیعدالتیها کرده از زندان آزاد میشود. و به عنوان سفیر ملکشاه نزد حسن صباح، که در قلعهالموت علم طغیان برافراشته میرود. و او را به اطاعت شاه فرا میخواند.
در میان گفتگوهای عبدالله و حسن، شرحی از عقاید اسماعیلیه و جانفشانیهای فدائیان این فرقه داده میشود. نویسنده نطر مساعدی نسبت به اسماعیلیان ندارد و آنان را گروهی آدمکش حرفهای و فاقد هر نوع اصول اخلاقی میداند.
از حسن صباح به عنوان نیرنگزنی و فسونکار نام میبرد که با استفاده از اعتقادات مذهبی عوام، آنان را وسیله دستیابی به اغراض و هوسهای خود کرده است. عبدالله به پایتخت باز میگردد. و با دشمنان مواجه میشود. اما همه را میبخشد.
نویسنده با نقشی عمدهای که به علی میدهد، نظام حکمت را بیگناه میداند. و دزد سیاهکار را مسبب همه بیعدالتی وانمود میکند. عبدالله به مرور افراد خانوادهاش را پیدا میکند، و به گنج عمویش «قارون» دست مییابد و در دربار به شغلی والا میرسد.
آخرین دیدگاهها