سالهای پس از مشروطه تا مقطع ۱۳۰۰ شمسی، سالهای شکوفایی مطبوعات ادبی و تشکیل انجمنهای ادبی است. کاوه (۱۲۹۵ه ش)، بهار (۱۲۸۹و۱۲۹۹)، دانشکده (۱۲۹۵) و ارمغان (۱۲۹۸) از جمله مجلات متعددیاند که در این دوره منتشر میشوند. این مجلات آثاری در نقد کلاسیک و ترجمۀ آثار اروپایی چاپ میکنند و در رشد جریانهای فکری و ادبی تأثیر میگذارند.
تقی رفعت و محمدعلی جمالزاده از مهمترین نظریهپردازان این دوره بودند. جمالزاده با مجله کاوه همکاری داشت، اما رفعت در روزنامه تجدد و مجلۀ آزادیستان (۱۲۹۹) پرچم تجدد ادبی را برافراشت و با کهنهپرستان در افتاد. نخستین نمونههای شعر نو نیز در همین نشریات به چاپ رسید.۱
«سالهای پر هیجان صدر مشروطیت، ادبیات را تنها از نظر سیاسی به دو جهبۀ مخالف تقسیم کرد و در آن زمان هنوز مسائل ادبی و هنری به میان نیامده بود، ولی اینبار جنبش و عصیان نسبتاً عمیقتر و ریشهدارتر بود و به مسائل اساسیتری دست زده بود.»
رفعت و دیگر اعضای محفل تبریزـلاهوتی، شمس کسمایی، جعفر خامنهای، همانطور که پذیرای وضع اجتماعی و سیاسی ایران نبودند، وضع ادبی را نیز قبول نداشتند.
رفعت براین عقیده بود که ادبیات کهن جوابگری نسل مضطرب سرخورده از مشروطیت نیست. « مریض ومضطربیم. دوای درد و اضطرابمان دراین اشعار که اجدادمان را پیر کردهاند، موحود نیست.»
او متاثر از ادبیات فرانسه و ترکیهـخواهان ادبیات تازهای است که پاسخگوی نیازهای نسل نو باشد؛ و به شکلهای نوین ادبی میاندیشد که ایجادکنندۀ احساسات و افکار جدید باشد.
نکتۀمهم، توجه رفعت به «شکل، زبان و اسلوب» ادبی است که در آن زمان تازگی بسیار داشت. او از حد واقعگرایی پوزیتیویستی عصر مشروطه فراتر میرود و برای نقش تخیل هنرمند در تغییر فرهنگ و سیاست اهمیت قائل میشود
اما جمالزاده در دیباچۀ یکی بود و یکی نبود بحث تجدد ادبی را در زمینه داستاننویسی پیش میبرد. او به عقبماندگی ادبی ایران اشاره میکند: « در ایران ما بدبختانه عموماً پا از شیوۀ پیشینیان برون نهادن را مایۀ تخریب دانسته و عموماً همان جوهر استبداد سیاسی ایرانی که مشهور جهان است در مادۀ ادبیات نیز دیده میشود، به این معنی که شخص نویسنده وقتی قلم به دست میگیرد نظرش تنها متوجه گروه فضلا و ادباست و اصلاً التفاتی به سایرین ندارد … و پیرامون دموکراسی ادبی نمیگردد.»
در حالی که « در کلیۀ مملکتهای متمدن که سر رشتۀ ترقی را به دست آوردهاند انشای ساده و بیتکلف عوام فهم روی سایرین انشاها را گرفته …
نویسندگان همواره کوشش میکنند که هرچه بیشتر همان زبان رایج و معمولی مردم کوچه و بازار را با تعبیرات و اصطلاحات متداوله به لباس ادبی در آورده و با نکات صنعتی آراسته بر روی کاغذ آورند.»
جمالزاده، مانند رفعت، اصطلاح ادبیات فارسی را منوط به بکارگیری نوعهای ادبی جدید میداند: «بهترین راه ترقی ادبیات ایران امروزه هم آن است که ادبا و فضلای آن مملکت
… در تمام شعبههای ادبیات از نثر و نظم و مخصوصاً نثر حکایتی که امروز آئینۀ ادبیات اغلب ممالک گردیده، کار کرده» و کلمات و اصطلاحات مردم عادی را داخل زبان کنند تا «کمکم ادبیات ما نیز صاحب آب و تاب و حال و جمالی گردیده و مانند ادبیات قدیممان مایۀ افتخار و مباهات هر ایرانی» گردد.
نخستین داستانهای کوتاه چند سال قبل از اولین رمان اجتماعی منتشر میشوند. اصولاً سالهای آغازین ۱۳۰۰شمسی، سالهای تعیین کنندهای در بروز تجلیات گوناگون ادبیات معاصر ایران است.
در این دورۀ استکه نخستین نمونههای اجتماعی (تهران مخوف نوشتۀ مشفق کاظمی)، نمایشنامۀ جدید (جعفرخان از فرنگ آمده اثر حسن مقدم)، شعر نو (افسانه نیما یوشیج) و داستان کوتاه (یکی بود یکی نبود از محمدعلی جمالزاده) پدید میآیند.
داستانهای کوتاه که در آثار جمالزاده و هدایت پیش میتازد، در نخستین سالهای پدید آمدن توجه ادبا و روشنفکران رابر نمیانگیزد.
جملۀ که از مقدمۀ یکی بود یکی نبود، انتخاب شده خجالت جمالزاده را از داستاننویسی نشان میدهد: « این داستانها را محض تفریح خاطر از مشاغل و تتبعات جدیتر و به دست دادن نمونهای از فارسی معمولی و متداولۀ امروزۀ نوشتهام.» جمالزاده هیچوقت از داستان کوتاه نام نمیبرد و همواره از رمان سخن میگوید. این نکته نشان میدهد که در متون ادبی کلاسیک، داستان کوتاه چقدر بیاعتبار و ناشناخته بوده است.
صادق هدایت بیتوجهی به داستاننویسی را با دیدی طنزآمیز چنین بیان میکند: «حدود نویسندگی از ابتدای خلقت به همین چهار موضوع (تحقیق، تاریخ، ترجمه و اخلاق) محدود شده است و هر کس در غیر این موضوعها سخنی بگوید و خود را نویسنده بداند باید سرش را داغ کرد.»۲
از دلایل پا نگرفتن رمانهای اولیه و گرایش خوانندگان به داستان کوتاه، عدم تبحر رماننویسان در آفریدن آدمهای زنده و حوادث واقعی و باور کردنی بود.
نویسندۀ ایرانی که نوشتن حرفۀ اصلیاش نبود، به جای صرف وقت برای خلق رمان، به نوشتن داستان کوتاه روی آورد. بهخصوص که چاپ داستان کوتاه آسانتر از چاپ رمانهای حجیم بود.
بسیاری پدید آوردن داستان کوتاه را امری ساده پنداشته بودند، خیلی زود از خاطرۀ خوانندگان محو شدند و جایی در تاریخ ادبیات نیافتند.
نویسندگانی مانند جمالزاده، هدایت و علوی با رویکردی نو به صناعت داستان نویسی و مناسبات اجتماعی، صدای گروههای وسیعتری از مردم را منعکس کردند.
البته جمالزاده بیشتر از نظر پیشکسوتی اهمیت دارد، اما ارزش هدایت به علت نقش شگفت او در تجسم پنهان ماندهترین جنبههای زندگی ایرانی و پیشبرد صناعت داستاننویسی است.
داستاننویسی، گذشته از تحول فرم ادبی، در ساده کردن زبان
نگارش نیز تأثیر بسزا میگذارد. نویسنده چون میخواهد داستانش آینۀ زندگی مردم باشد، نمیتواند جز با زبان زندگی مقصود خود را بیان کند.
اما توجه بسیار به اصطلاحات و ضربالمثلهای عامیانه، نخستین داستانهای کوتاه را دارای نثری اغراقآمیز میکند. در یکی بود یکی نبود گاه داستان فدای فرهنگ عامهگرایی شده است.
جمالزاده معترف است که از قالب داستان به عنوان وسیلهای برای جمعآوری و حفظ امثال و حکم استفاده کرده است: « کتاب رمان و قصه بهترین گنجها خواهد بود برای زبان و میتواند جعبۀ حبس صوت گفتار طبقات و دستههای مختلفۀ یک ملت باشد.»
پی نوشت:
۱ حسین میرعابدینی … صدسال داستاننویسی ایران
۲ صادق هدایت… وغوغ ساهاب
آخرین دیدگاهها