دخترک خیرهسر یادش رفته است روزی که، التماس پدرش را میکرد تا ساعتی کنار او سواری کند. آن روز هم آسمان غمگین بود و خورشید پشت ابرهای سیاه پناه گرفته بود و نمنم باران میبارید.
با چند کتاب و دستکی که بهبغلش گرفته است. خیال میکند نویسنده بزرگی شده است. نمیداند که با این خیال باطل و پوچ و بیارزش، هیچوقت نمیتواند چند سطر از محبتهای پدرش را بنویسد.
خیرهخیره به داسی که دست پدر بود نگاه میکرد و با درخشش چشمهایش مثل جادوگر او را هدف گرفت و به زور میخواست تا برایش چند جلد کتاب بخرد.
مادر که دست زیر شکم بزرگ و برآمدش میکشید. سنگینیاش جسم خسته و رنجورش را به تنۀ پیر درخت سپرد. آن روز که بهاین کلبه عروس آوردنش من کره اسبی بیش نبودم.
او پدرم را برای شخم زدن زمین همراهی میکرد و حتی، گاهی زیر گوش پدر از سختیهای زندگیش میگفت.
یادم است دخترک خیرهسر پای همین درخت بهدنیا آمد. اوایل بهار بود و نسیم خنک بهاری در میان شاخههای درخت پرسه میزد. و حسودی شکوفههای رنگی را میکرد.
مادر آن روز از درد زمین را چنگ میزد و ناخنهای کوتاه و ضعیفش زمین را از علفهای هرز را پاک میکرد. و زیر لب برای کودکش دعا میکرد و آروم اشک میریخت.
آن روز اولین بار بود که شیهه بلند و کشیده پدرم را شنیدم که برای به دنیا آمدن دخترک، آواز خواند و شادی کرد و سمهای بلند و کشیده خود را بر زمین کوبید و خاک را مجبور به رقصکرد.
همان آن، شب بود که از پدر خواستم رقص پا را نیز بهمن بیاموزد. و چند ماهی طول کشید تا من چند قدم روی یک خط صاف به عقب قدم بردارم. آن موقع دخترک هم میتوانست چهار دست پا راه برود و زمین و زمان را بههم بریزد. دخترک پای همین درخت بود که بزرگ شد و مادر برایش قصه میگفت و او از شاخه و برگ درخت بالا میرفت.
و من هم با ریتم صدای مادر شروع به آموختن رقص پا کردم و گاهی در بین مکث و سکوت مادر شیههای سر میدادم.
دخترک از یالم میگرفت و میخواست به او سواری دهم. او با مهارت میتاخت و به زیبایی میرقصید. کار دخترک فقط کتاب خواندن، تاختن و رقصیدن بود.
یادش رفته است که با مرگ پدرم، پدرش سنگینی تمام کار را، به جان خرید و اجازه نمیداد. که دخترش مانند دختران دیگر در مزرعه کار کند.
امروز دم از سواد و کتاب خواندن میزند و خود را آدمی فهمید و با کمالات میداند. کاش میتوانست زبان من را بفهمد و بخواند آن موقع به او یادآور میشدم که هرچه دارد از شعور و فداکاری پدر و مادرش است.
مریم حسنلو
آخرین دیدگاهها