تا حالا به فرق دو واژه داستان و قصه فکر کردهاید. البته نزد مردم، قصه همان داستان است و داستان، همان قصه. این دو نوع ادبی چنان درهم آمیخته شدهاند که گاهی بهجای همدیگر بهکار میروند.
اما اهل فن،بین این دو واژه تفاوتهای زیادی قایلاند.
«قصه، نوعی ادبیات استکه در قدیم وجود داشته، اعم از حکایت، افسانه، سرگذشتو مانند آن.»
در کتاب، «فرهنگ اصطلاحات ادبی جهان» در تعریف قصه، چنین آمده است:« قصه به هر حکایت یا داستان منقول گفته میشود که از نظر شکل ساختی روایتی، غالباً شلو ول داردو برای سرگرم کردن نقل میشود.»
انواع قصه
قصه، انواع و اشکال گوناگونی دارد که به مهمترین آن اشاره میشود.
۱) قصههای شاهان و آیین حکمرانی؛ مانند:سیاستنامهی خواجه نظامالملک
۲) قصههای پیامبران؛ مانند:قصصالانبیا
۳)قصههای عارفان و درویشان؛ مانند: قصههای کتاب اسرارالتوحیدفی مقامات شیخ ابوسعید و حکایتهای کتاب تذکرهالاولیلی عطار نیشابوری.
۴)قصههایی با مفاهیم فلسفی و دینی و عرفانی و جنبههای نمادین. در این زمینه میتوان از قصههای کتاب «عقل سرخ» و «آواز پر جبرییل» نوشتهی شهاب سهروردی نام برد.
۵) قصههایی که رویکردهای تاریخی و زمینههای واقعی دارند. گلستان سعدی و مقامات حریری در این گروه قرار میگیرند.
۶) قصههایی که برزمینههایی از واقعیتهای تاریخی ساخته شدهاند؛ مانند: قصههای حسنک وزیر که با ساختی داستانی در «تاریخ بیهقی» وجود دارد.
۷) قصههایی که ماجراهای جانوران را در خود دارند و از زبان جانوران بیان میشوند؛ این قصهها نیز جنبههای نمادین، استعاری و معانی کتابی دارند؛ مانند: کتاب «کلیه و دمنه»،«مرزبان نامه»
۸) قصههای تربیتی و آموزشی؛ مانند: «قابوسنامه»، «اخلاق ناصری» و « جهارمقالهی عروضی» کتابهایی هستند که اینگونه قصهها را در خود جای دادهاند.
۹) قصههایی که مایههای اصلیشان، مَثَلها و حکمتهای فارسی و عربی است. مانند قصههای کتاب«بریدالسعادة»، «لطایفالامثال».
۱۰) قصههایی که درونمایههای گوناگون دارند. از زندگی پیامبران، عارفان، شاهان، شاعران و مردمان مختلف گرفته تا موضوعهای اخلاقی و انسانی و شگفتیهای طبیعت و دریاها و دنیای جانوران. دراین گروه میتوان از کتاب «جوامعالحکایات و لوامعالروایات» محمدعوفی نام برد.
۱۱) قصههای عامیانه؛ در این قصهها، رویدادهای زندگی شاهان، بازرگانان، سرداران، مردان و زنان گمنامی بازگو میشود که بهصورت اتفاقی یا رویدادهای پندآموز و شگفت روبهرو میشوند.
جنبههای دلاوری و حماسی این قصهها هم کم نیست. کتابهای «سمک عیار»، «دارابنامهی طرطوسی» و «هزارو یک شب» از این گونهاند.
بهطور کلی، قصهها ساختاری ابتدائی و ساده دارندو زبان آنها، روایتی است. این زبان بهگفتار روزانهی عامّهی مردم نزدیک بوده، و پر از واژهها و ضربالمثلهای عامیانه است.
در این گونه اثر ادبی،بیشتر برروی رویدادهای شگفت تکیه و تأکید میشود. بنابراین، شخصیتها (قهرمانان) و آدمها در اینگونه متنها، متحوا نمیشوند و تکوین نمییابند.
رویدادهای قصهها هم تصادفیاند و دریک چشم بههم زدن شکل میگیرند.
حادثه، در پیشبرد قصه، نقشی کلیدی و محوری دارد. حادثهها در قصهها بیشتر تصادفیاندو تابع هیچ ضابطه و قانون علت و معلولی نیستند.
شباهتها و تفاوتهای قصه و داستان
۱) پیرنگ در قصه، معمولاًخطی است. رویدادها در یک خط مستقیم به پیش میروند. بهبیانی دیگر، رویداد (حادثه) «الف» باعث شکلگیری رویداد«ب» میشود. یعنی حادثهها یکی پس از دیگری و پشت سرهم به وجود آمده، بهپیش میروند. اما در داستان معمولاًهمیشه اینگونه نیست. در بسیاری از داستانها، رویدادها پس و پیش میشوند.
۲) رویدادها در قصه مربوط به گذشتهاند. اما در داستانها این قاعده، ثابت نیست. ماجرا میتواند در زمان حال و آینده اتفاق بیفتد.
گزاره (جملهی) آغازین همهی قصهها، «یکی بود، یکی نبود»، «روزی بود، روزگاری بود»، «در زمان قدیم…» و مانند آن است، ولی داستانها معمولاً آغاز زمانی این چنین ندارند.
۳) راوی (روایت کننده) در قصهها یک نفر است و او همان قصهگو است. او از همه چیز قصه، آدمهای قصه، ماجراها و در یک کلام از زیر و بم قصه باخبر است. دانای کل است. همه چیزدان است. او بهجای همهی قهرمانها (اعم از انسانی، جانوری، گیاهی و حتی اشیا) حرف میزتد، تصمیم میگیرد. خلاصه آن که مداخلهگری بیرقبت و بلامنازع است.
اما در داستان،ماجرا از زبان و زاویههای گوناگون روایت میشود. گاهی از زبان یک راوی که اول شخص مفرد است. بازگو میشود که به آن «من راوی» میگویند. این« من راوی» یا خود نویسندهی داستان است و یا یکی از شخصبتهای داستان، این راوی از زبان خودش حرف میزند.
گاهی داستان از زبان سوم شخص مفرد، نقل میشود. این راوی آگاهی و دانایی نسبتاً خوبی دربارهی رویدادها و آدمهای داستان دارد. ممکن است داناییاش محدود باشد و یا نامحدود.
ادامه دارد
آخرین دیدگاهها