به آثاری که در آنها تأکید بر حوادث خارقالعاده بیشتر از تحول و پرورش آدمها و شخصیتهاست، قصه میگویند. در قصه محور ماجرا بر حوادث خلقالساعه میگردد. حوادث، قصهها را بهوجود میآورد و در واقع رکن اساسی و بنیادی آنها را را تشکیل میدهد بیآنکه در گسترش و تحول قهرمانان و شخصیت های شریر قصه نقشی داشته باشد. بهعبارت دیگر، شخصیتهای شریر و قهرمانان ها، در قصه کمتر دگرگونی مییابند و بیشتر دستخوش حوادث واقعی و غیرواقعی و تصادفی بهوجود آمده است.
در بعضی از قصهها، عملی واقعی، تعبیر و تفسیری غیرواقعی بهدنبال میآورد.
گاهی وقایع منطقی در قصه بر حوادث استثنایی میچربد و قصه به واقعیت نزدیک و از پیرنگی بدوی و خام برخوردار میشود اما واقعیتی که آشکار میکند، در خور اعتماد نیست، در قصه، وقایع اتفاقی و تصادفی بر واقعیتها غلبه دارد و زمانی قصه صرفاً اثری خیالی است و از حقایق امور و تظاهرات زندگی فاصله میگیرد. شگفتیآور است که قصههای کهن و قدیمیتر، بیشتر ناظر بر حقایق و مظاهر زندگیاند تا قصههای متأخرتر که اغلب بهخیالپردازی های نامعقول و منحط روی آوردهاند و از موازین عقلی و حسی دور شدهاند.
علت این انحطاط را باید در اوضاع و احوال جوامع گذشته و در پستی بلندیهای تاریخ ایران جستوجو کرد.
دکتر محمد جعفر محجوب در جزوه پر ارزش “مطالعه در داستان های عامیانه فارسی” به این نکته اشاره میکند که هر چه قدمت این نوع قصهها کمتر میشود استدلال موجه برای واقعی جلوه دادن وقایع قصهها کاهش مییابد و قصهها، با خیالپردازیها و اغراق گوییهای بیحدوحصر، به انحطاط روی میکند و از واقعیت های ملموس و محسوسات معقول فاصله میگیرد و حوادث خیالی و توهمی و جادوگری در قصهها فزونی مییابد، بدون آنکه نویسنده قصهها نیازی حس کند که این حوادث غریب و نامعقول را دست کم به نوعی توجیه کند.
بههمین جهت دروغهای شاخدار و مبالغهگویی مضحک و اعمال خارقالعاده وقهرمانهای غیرعادی ومافوق طبیعی از مختصات قصههای جدیدتر است.
قصه (story) که جمع آن در زبان تازی قصص و اقصیص میباشد بیان وقایعی است غالباً خیالی که در آنها معمولاً تاکید بر حوادث خارقالعاده، بیشتر از تحول و تکوین آدمها و شخصیتها است.
در قصه “محور ماجرا بر حوادث خلقالساعه استوار است. قصهها را حوادث بهوجود میآورند و در واقع رکن اساسی و بنیادی آن را تشکیل میدهند، بیآنکه در گسترش بازسازی آدمهای آن نقشی داشته باشند، بهعبارت دیگر شخصیتها و قهرمانان در قصه کمتر دگوگونی مییابند و بیشتر دستخوش حوادث و ماجراهای گوناگون واقع میشوند.
قصهها شکلی ساده و ابتدایی دارند و ساختار نقلی و روایتی، زبان آنها اغلب نزدیک به گفتار و محاوره عامه مردم و پر از آثار اصطلاحها و لغات و ضربالمثل های عامیانه است.”
هدف اصلی در نگارش اغلب قصههای عامیانه، سرگرم کردن و مشغول ساختن خواننده و جلب توجه او به کارهای خارقالعاده و شگفتانگیز چهرههایی است که نقش آفرین رویدادهای عجیب هستند.
ظهور عوامل و نیروهای ماوراء طبیعی نظیر هاتف غیبی، سروش، سیمرغ و فریادرسی قهرمانان قصهها وجود قصرهای مرموز، باغهای سحرآمیز، چاهها و فضاهای تیره و تار، دیو و پری و اژدها و سحر و خسوف و کسوف و رعد و برق و تاثیر اعداد سعد و نحس و جشم شور و خوابهای گوناگون و رمل و اسطرلاب و چراغ جادو و داروی بیهوشی و نظایر آن، از عناصر اصلی و سازنده اغلب قصه های ایرانی و کلاً قصههایی است که در مشرق زمین و سرزمینهایی چون هند، توسط قصهنویسان ساخته و پرداخته شدهاست.
شخصیتهای موجود در قصهها، غالباً مظهر آرمانها، خوشیها و ناخوشیهای مردمی هستند که قصهنویس خود به عنوان سخنگوی آن مردم، در خلال رفتار و گفتار آنان، با زبانی ساده و جذاب و سرگرم کننده بهشرح آن احساسات و عواطف میپردازد و خصال نیک و فضایل اخلاقی ایشان را بیان میکند.
از مشخصات اصلی قصه، مطلقگویی بهسوی خوبی یا بدی و ارائه تیپهای محبوب یا منفور، به عنوان نمونهها و الگوهای کلی، فرض و مبهم بودن زمان و مکان، همسانی رفتار قهرمانها، اعجابانگیزی رویدادها و کهنگی موضوعات است. در قصه، طرح و نقشه رویدادها بر روابط علت و معلول و انسجام و وحدت کلی و تحلیل ویژگیهای ذهنی و روانی و فضای معنوی و محیط اجتماعی قهرمانان استوار نیست و از این جهت با داستان تفاوت دارد.
هدف قصه
هدف قصهها، به ظاهر خلق قهرمان و ایجاد کشش و بیدار کردن حس کنجکاوی و سرگرم کردن خواننده یا شنونده است و لذت بخشیدن و مشغول کردن، اما در حقیقت درونمایه و زیربنای فکری و اجتماعی قصهها ترویج و اشاعه اصول انسانی و برادری و برابری و عدالت اجتماعی است.
قهرمانها در بند سودای خصوصی و شخصی نیستند و اغلب درگیر مبارزه با پلیدیها و بیعدالتیها و ستمگریها هستند و در این مبارزه خستگی ناپذیرند و هیچ عاملی نمیتواند آنها را از این راه باز دارد.
البته قصههایی هم وجود دارد با قهرمانهایی عاطل و باطل و بیهویت و با درونمایهها و موضوعهایی نازل که هدف جز مشغول کردن و سرگرمی خوانندگان و شنوندگان برای خود نمیشناسند. قصههای متأخرتر اغلب چنین خصوصیتی دارند و در آنها همت والای جوانمردان و دلیران سستی میگیرد و قصهها به انحطاط کشانده میشوند. قصههایی هم وجود دارد که منحط و نازل نیستند اما هدفی جز سرگرمی ندارند و از این نوع هستند اغلب قصههایی که برای کودکان گفته میشود و پایان خوش آنها خواب خوشی برای کودکان فراهم میآورد.
مشخصات قصه
در قصه کمتر به فضا و محیط معنوی و اجتماعی و خصوصیت ذهنی و روانی و دنیای تأثرات درونی شخصیتها توجه میشود، در حقیقت در قصهها قهرمان وجود دارد و در داستانها، شخصیت اصلی یا بهعبارت دیگر، شخصیت تحسینانگیزی که دارای برخی از آرمانهای بشری است، قهرمان نامیده میشود، اگر این شخصیت آدمی معمولی و فاقد کیفیت قراردادی قهرمانی (کیفیتهایی نظیر اصیل زادگی، دلاوری، آرمان گرایی و بینیازی از مال و منال) باشد، ضد قهرمان نامیده میشود. غالباً این شخصیت خنده آور، رقت انگیز، ناامید، منزوی، دست و پاچلفتی و مطرود است. از شخصیتهای ضد قهرمان قدیمی، شخصیت نیمه دیوانه و مضحک “دن کیشوت” سروانتس است و از شخصیت های ضد قهرمان رمانهای قرن نوزده و بیست، میتوان از شخصیت های رمان های “یادداشتهای زیرزمینی” نوشته داستایوسکی و “بیگانه” اثر آلبرکامو .
گاه یک قهرمان موضوع قصه است و در محور حوادث قرار میگیرد و گاهی چند قهرمان. این قهرمانها، اغلب یک بعدی هستند و تمثیلی از خدا و شیطان و خیر و شر؛ از این جهت، ضعفها و ناتوانیها و آسیب پذیریهای انسانهای معمولی را ندارند.
انواع قصه
در یک تقسیمبندی کلی قصههای گذشته را به انواع زیر میتوان تقسیمبندی کرد:
۱. قصههایی در فنون و رسوم کشورداری و آیین فرمانروایی مملکتداری لشگرکشی، بازرگانی، علوم رایج زمان، عدل و سیرت نیکو پادشاهان و وزیران و امیران، مانند حکایتهای سیاست نامه (سیرالملوک) ی خواجه نظام الملک توسی.
۲. قصههایی در شرح زندگی و کرامات عارفان و بزرگان دینی و مذهبی چون حکایت های اسرارالتوحید.
۳. قصههایی در توضیح و شرح مفاهیم عرفانی، فلسفی و دینی به وجه تمثیلی یا نمادین (سمبلیک) مانند “عقل سرخ” سهروردی و “منطق الطیر” عطار.
۴. قصههایی که جنبههای واقعی و تاریخی و اخلاقی آنها بههم آمیخته است و بیشتر از نظر نثر و شیوهی نویسندگی به آنها توجه میشود؛ مانند: “مقامات حمیدی” تألیف حمیدالدین بلخی و گلستان سعدی.
۵. قصههایی که جنبه تاریخی دارند و اغلب در ضمن وقایع کتابهای تاریخی آمدهاند: مانند قصههای “تاریخ بیهقی” تألیف ابوالفضل محمد بیهقی.
۶. قصههایی که از زبان حیوانات روایت میشود و در آنها نویسنده اعمال و احساسات انسان را به حیوانات نسبت میدهد؛ مانند: کلیله و دمنه ی ابوالمعالی نصرالله منشی، در ادبیات خارجی به این نوع قصهها (افسانه های تمثیلی) فابل میگویند.
۷٫ قصههایی در زمینهی تعلیم و تربیت، مانند قصههای “قابوس نامه” اثر عنصرالمعالی کی کاووس بن اسکندر قابوس بن وشمگیر و چهار مقاله ی احمد عروضی سمرقندی.
۸. قصههایی که براساس امثال و حکم فارسی و عربی تنظیم شدهاند، مانند جامع التمثیل حبله رودی.
۹. قصههایی که محتوای گوناگون دارند، از معرفت آفریدگار و معجزات پیامبران و کرامات اولیا و تاریخ پادشاهان و احوال شاعران و گروه های مختلف مردم تا شگفتیهای دریاها، شهرها و حیوانات. “جوامع الحکایات و لوامع الروایات” عوفی نمونهای از این کتابهاست.
۱۰. قصههای عامیانه که حاوی سرگذشتها و ماجراهای شاهان، بازرگانان و مردان و زنانی کم نامه است که برحسب تصادف، با وقایعی عبرت انگیز و حکمت انگیز و حوادثی شگفت رو به رو شده اند. مانند “سمک عیار” و “هزار و یکشب”.
آخرین دیدگاهها