
یک روز کرونایی
داخل گوشش مورمور شد. دستی به صورت و گوشش کشید. و صورتش را در بالشش فرو برد. حس کرد روی بازوی لختش حشره کوچکی حرکت
داخل گوشش مورمور شد. دستی به صورت و گوشش کشید. و صورتش را در بالشش فرو برد. حس کرد روی بازوی لختش حشره کوچکی حرکت
فشاری روی جمجمه و مغزم حس می کردم. سر درد، نه سردرد نبود بیحالی و بخواب رفتن مغز بگوییم بهتره است چشم هایم از بیحالی
قطره های باران یکی پس دیگری رو شیشه می نشست. بعد تزریق سرم قرصی را زیر زبانم گذاشت. عرق سردی رو تنم نشسته بود و
کلیه حقوق متعلق به وبسایت مریم حسنلو می باشد.
آخرین دیدگاهها