عاشق نوشتن و نویسندگی ...

مشکلات یک نویسنده تازه کار

متن خود را پیرایش کنید نه آرایش

یک نویسنده تازه‌کار تصور می‌کند برای نوشتن یک داستان باید مثل دل‌نوشته‌ها و متون ادبی به‌جای تحریر، خط نستعلیق شکسته بنویسد بهتر است. خط تحریر خطی‌ست که رسا و خواناست. یعنی مثلاً می‌خواهد بنویسد:” من دیروز از آبادان با قطار آمدم.” به‌جای آن می‌نویسد: “من که دلم تنگ شده بود برای شهرم‌، سراسمیه و با چشم‌هاس اشک‌بار در قطاری که مانند تابوت مرگ بود؛ با حالت شتابناک از شهری که خاطرات کودکیم را با مریم گذارنده بودم راهی شدم و به این‌جا آمدم.”
این‌جاست که‌ می‌توانیم خیلی عامیانه بگوییم نویسنده گرامی لطفاً برای تزئین عروس داستانت، زیر ابروی داستان را بردار. یعنی به‌جای رنگ و لعاب دادن روایت آن را پیرایش کن نه آرایش.

اگر علاقه به آرایش کردن متن‌تان را دارید

اگر دوست دارید متن خود را آرایش کنید سعی کنید این قواعد را رعایت کنید.
الف). جمله‌های طولانی را به چند جمله شش یا نه کلمه‌ای تبدیل کنیم.
ب). سعی کنیم منظورمان را خیلی ساده بگوئیم و تزئناتی که در ذهن داریم برای جا دادان و حالت دادن فعل ساده استفاده کنیم.
مثال: “من دیشب از آبادان به شهرمان رسیدم.” می‌توانیم در جملات بعدی پیرامون قطار، رسیدن یا شهر صحبت کنیم.

 سعی کنید افعال را خنثی کنید.

ایراد بعدی در مورد فعل‌ها است. سعی کنید افعال داستان‌تان را خنثی کنید. بعضی‌ فعل‌ها حرکت‌های ویران‌گر، خونین و یا نوعاً خشنی دارند. مثل:” درید، گسیخت، کشت” چرا می‌گوییم در این فعل‌ها حرکت است. این افعال خشن هستند یا به اصلاح خودمانی گردن کلفت‌اند و یا حرکت بزرگی در داخل خود دارند.
فعل‌ها یا ثابت‌اند که باعث سکون داستان می‌شوند که برای گرفتن سرعت داستان ازآن‌ها استفاده می‌کنیم، مانند:” است یا بود” یا دارای حرکت در داخل فعل هستند که به داستان حرکت و هیجان می‌دهند. اکثر فعل‌ها دو قسمتی تحرک دارند. مانند:” بالارفت، بیرون‌رفت، داخل شد” این حرکت متناوب نوعی سکون محسوب می‌شود مثل: یکنواختی پاندول ساعت که ساعت بودن است. پاندول ساعت یک حرکت تکراری‌ست. که اگر وقوعی کند، تحرک اتفاق افتاده است. یعتی از حرکت به ثابت آمده است.

حرکت به چه معناست

حرکت به معنای تحول است یعنی از یک حالت به یک حالت دیگر رسیده است. نانی که کپک زده درونش تحرک دارد چون از حالت نان ساده به نان فاسد تبدیل شده است. در مقابل فعل‌های متحرک، فعل‌های ثابت مانند:” است، هست و بود” قرار دارند. که ما با اضافه کردن کلماتی می‌توانیم این فعل‌های ثابت را متحرک کنیم. مثلاً:” بود می‌توانند به رفته بود یا گفته بود” تبدیل شود. اما بعضی از فعل‌های گردن کلفت شکل‌شان ثابت است ولی در درون حرکت عظیمی دارند. مثلاً تبدیل شدن از مرگ به زندگی یا از زندگی به مرگ.
مثل:”کشت، رویید، گسیخت، بلعید،گریخت، جوشید، مرد” این‌جا تحرک به‌معنای تحول است. اما پاندول ساعت تحول ندارد. نویسندگان جوان معمولاً از این فعل‌ها زیاد استفاده می‌کنند اما در مقابل نقد یا بازخورد یک نویسنده می‌گویند:”ما که شلوغش نکردیم.” در واقع خیلی شلوغ شده بخصوص از این فعل‌ها گردن کلفت در اوایل داستان استفاده نکنید. چون دقیقاً همان‌جا داستان تمام می‌شود.

مترادف‌ها را فاکتور بگیرید

مترداف‌ها مثل:” او با شادی و خوشحالی آمد.” شادی و خوشحالی یک حس به مخاطب می‌دهد. نگویید که یک معنا می‌دهد. در واقع یک حس می‌دهد. خواننئه داستان شما را مثل یک حس می‌بیند که بعد از اتمام داستان با او همراه است نه معنای داستان، و دقیقاً برخلاف شعر می‌باشد. قاعده این‌است‌که در یک یا دو سطر کتاب از تکرار کلمات هم معنا یا هم شکل پرهیز کنیم. سعی کنید در داستان مانند خوانندگان قدیمی که به تکرار حروف می‌پرداختند و با واج‌آرایی ترانه‌سرایی کرده‌اند، نباشید.

 لطفاً توضیح ندهید.

از آن‌ها بدتر هم داریم این‌است‌که شما یک موضوعی را در یک جمله آبرومند گفته‌اید و فکر می‌کنید خواننده نفهمیده و شروع می‌کنیم به توضیح دادن آن، به‌جای آن‌که جمله را اصلاح کنیم چهار جمله دیگر را به‌عنوان ساقدوش کنارش می‌آوریم.‌

4 پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

مطالب مرتبط