نقد یک واژه عربی به معنی
۱. جدا کردن دینار و درهم،سره از ناسره
۲. تمیز دادن خوب از بد
۳. آشکار کردن محاسن و معایب سخن
۴. تشخیص محاسن و معایب سخن (ادبی)
منتقد کیست.
۱. کسی که ارزشها، کیفیتها یک اثر روحی «ادبی یا هنری» را تعیین میکند
۲. کسی که ارزش منطقی یک ادعا و اصالت یک متن یا اثر هنری را میآزماید یا تایید میکند، شک اصولی و آزمونی شخصی را بدون دخالت دادن خواست خود و نقط نظرهای شخصی خود به نگارش در میآورد
۳. کسی که انتقاد میکند، نکات منفی را میآزماید. تاریخ نقد ادبی برمیگردد به قرن (سوم و چهارم ه.ق) در دوره ساسانی که اولین و قدیمی ترین کتاب به نام شاهنامه ابومنصوری که یکی از نمونه نثرهای به جامانده زبان فارسی که در مقدمه این کتاب داستانهای شاهنامه را از جهت واقعیت داشتن و یا نداشتن یا چگونگی تاویل اساطیر مورد بحث و بررسی قرار میدهد.
در دوره غزنویان (قرن پنجم ه.ق)میان شاعران نقد رواج بسیار زیادی داشت البته یکی از دلایل رواج نقد بین شاعران حسادتهای آنها بود که نسبت به هم داشتند و تنها نقاط ضعف همدیگر را مورد خطاب قرار میداند تا رغیبان خود را سرخورد کنند. چند کتاب مستقل هم نوشته شد که نامهایشان را کوتاه مختصر میگویم. (کتاب ترجمانالبلاغة ازمحمد رادویانی قرن پنجم ه.ق، کتاب حدائق السحر فی دقائق الشعر از رشد الدین محمدکاتب بلخی معروف به و طواط، کتاب قابوس نامه از عنصرالمعالی کیکاووس قرن پنجم ه.ق، کتاب چهار مقاله از نظامی عروضی قرن ششم ه.ق که خود به نقد آثار باستانی خود از جمله رودکی، فردوسی میپردازد، کتاب لباالالباب از محمد عوضی قرن ششم و هفتم ه.ق ،کتاب معیار الاشعار از خواجه نصرالدین طوسی قرن هفتم ،کتاب آتشکده آذر از لطفعلی بیگ آذر بیگدلی قرن دوازدهم.)
در قرن سیزدهم ه.ق، مقارن با قرن نوزدهم میلادی، بخاطر عوامل متعددی از جمله روابط سیاسی ایران و اروپا، اعزام محصل به فرنگ، روابط فرهنگی بین تهران، قفقاز، استانبول و قاهره و توسعۀ صنعت چاپ، باب آشنایی ایرانیان با علوم جدید از جمله نظریات تازه در باب ادبیات و هنر و نقد ادبی باز شد.
سنت شرقی کلاسیک و سنت غربی مدرن ادبیات ایران در غرب بیشتر از خود ایرانیان مسلمان مورد توجه قرار گرفته بود، حتی شبلی نعمانی هم میگوید (تعجب در آن است، اروپائیان ادبیات ایران را بیشتر از مسلمانان اهمیت دادهاند.) سه شرق شناس مطرح و معروف که شبلی نعمانی خود با کتاب شعر العجم (ترجمه۱۳۳۵)، تاریخ و ادبیات ایران در عصر مشروطیت از ادوارد براون (۱۳۳۵) و تاریخ ادبیات ایران ریپکا (۱۳۴۵)با این سه کتاب که در فاصله زمانی کوتاه به تحریر درآمد از این نظر قابل توجه هست که مطالب این سه کتاب در فاصله زمانی نزدیک به هم مطرح کردند موجب شد تا منظری دیگر از ادبیات نگریسته شد. اما باز هم آنگونه که درخور ادبیات فارسی بود بهخوبی بیان نمیشود و علتش این بود که شرق شناسان و اندیشمندان اروپایی درست از زبان فارسی سر در نمیآوردند و این خود باعث شده بود که اشتباهاتی ناخواسته در نوشته ها و پژوهشهایشان پیش بیاید و باعث سوءتفاهم شود.
و این امر باعث شد که اندیشمندان و پژوهشگران پارسی زبان دست بهکار شوند و خودی نشان دهند، تا جای که ریپکا خود به این امر اعتراف میکند و مینویسد:(یک پژوهنده اروپایی هرگز نمیتواند از لحاظ ظرافت درک و قدرت ایجاد محیط معنوی لازم به پای یک نویسنده یا اندیشمند ایرانی برسد به واسط، لاجرم پاره از معانی به هم میآمیزد و وی متوجه اختلاف آنها نمیشود، ریپکا (۱۳۵۴)بنابراین منتقدان و پژوهندهای اروپایی برای درک بهتر مفهوم ادبیات فارسی به خواندن پژوهشهای ایرانی رو میآورند.
و میتوان جرقه آن را به دوره قاجار ربط داد،
( ریشههای نقد ادبی جدید را باید در آثار گروهی از اندیشمندان تجدّدخواهِ دورۀ قاجار جست: میرزا فتحعلی آخوندزاده، میرزا ملکمخان(ملکمخان ناظمالدوله)، عبدالرحیم طالبوف، زینالعابدین مراغهای، میرزا آقاخان کرمانی. نقد ادبی به معنای خاصّ کلمه در مقالهها و کتابهای نیما یوشیج (نقد جدید) و بدیعالزمان فروزانفر (نقد سنتگرا) نمود یافت. نقد ادبیِ سنّت گرا که با تأسیس دارالمعلمین مرکزی (۱۲۹۷)(دانشسراهای عالی) به مراکز علمی نوین راه پیدا کرده بود، با بنیان یافتن دانشگاه تهران (۱۳۱۳) جانی دیگر یافت. از جمله چهرههای ادبی ممتاز میتوان به پرویز ناتل خانلری، عبدالحسین زرینکوب، غلامحسین یوسفی و محمدرضا شفیعی کدکنی اشاره کرد.)
نگارش تاریخ ادبیات بهتدریج در میان پژوهشگران ایرانی نیز گسترش مییابد و جریانی آغاز میشود که اگرچه در ابتدا از نفوذ تاریخ ادبیات های تدوین یافته در خارج از مرزهای ایران برکنار نبود، توانست با استفاده از شیوه و راهکارهای گاه ارزشمند آن آثار، زمینههای تحلیل و بررسی متون ادبی را فراهم آورد و ضمن روشن کردن روند تحولات در حوزة ادبیات، زمینهها و عوامل مؤثر در شکلگیری این جریانها را نشان دهد. یکی از دلایل گسترش توجه به آثار ادبی، نفوذ نوعی تفکر ناسیونالیستی است که در اوایل سده نوزدهم میلادی و مقارن با دوره پهلوی در ایران پا گرفت و بسیاری از صاحب نظران بر این باورند که «تاریخ ادبی در تمام ملل مولود ظهور حس ملی گرایی است» (فتوحی، ۱۳۸۲ :۸۸).
در بررسیهای تاریخی ادبیات نویسی دو کتاب ارزشمند دیگر هم هست که توضیح مختصری در مورد آنها میدهم.
الف: کتاب نظریة تاریخ ادبیات از محمود فتوحی، این کتاب دو فصل دارد. در فصل اول تاریخ ادبیات در قلمرو نظریة ادبی بحث و بررسی شده و در فصل دوم تاریخ ادبیات نگاری در ایران، انواع و روشهای آن معرفی و تحلیل گردیده است. وی در تقسیم بندی سه گانه خود ریپکا و براون را در گروه دوم؛ یعنی دوره تاریخ ادبی قرار میدهد و کوتاه و گذرا به برخی ویژگیهای آثار آنان، تاریخ ادبیات ایران اشاره می کند (فتوحی،۱۳۸۲).
کتاب مهم دیگر تاریخ ادبی ایران و قلمرو زبان فارسی از سید مهدی زرقانی است. در این کتاب نویسنده کوشیده با تلفیق روشن آرای فرمالیستها و ساختارگرایان با جامعهشناسان به نگاهی تازه در بررسی نظری تاریخ ادبیات دست یابد که نتیجه جمع موضوعات درون متنی و برون متنی است. نظریهای که وی ارائه می دهد «دگردیسی و صیرورت ژانر» است. این موضوع، محور مباحث کتاب قرار گرفته است. وی در بخش آغازین کتاب تواریخ ادبی را تحلیل و بررسی میکند و به اقتضای بحث در قسمت تاریخ ادبیات های ترجمه شده، اشاره ای کوتاه به آرای شبلی نعمانی، براون و ریپکا دارد،(زرقانی_۱۳۸۸).
و اما با پایان دوره پهلوی و آغاز دوره جدیدی در تاریخ ایران (انقلاب ) تفکرات و سلیقههای جدید پیدا شد و نویسندگان جدید با تفکرهای انقلابی و پسا انقلابی شروع به قلم زدن کردند و جنگ نیز مزید بر علت شد تا قلمها تندتر شوند. از جمله نویسندگان ادبیات معاصر که بهخاطر آثارشان، این نامها قابلیت اشاره بیشتری دارند: (محسن مخملباف، سید مهدی شجاعی، داریوش عابدی، ابراهیم حسن بیگی، منیرو روانیپور، راضیه تجار، میثاق امیر فجر، امیرحسین فردی، فریدون عموزاده خلیلی، محمدرضا بایرامی، علی موذنی، حمید گروگان، عباس معروفی، میاندوآبی، داوود غفارزادگان، محسن سلیمانی، مصطفی جمشیدی، قاسمعلی فراست، فیروز زنوزی جلالی، مریم جمشیدی، سمیرا اصلانپور، غلامرضا عیدان، قاضی ربیحاوی، رضا جولایی، عبدالحی شماسی، علی اصغر شیرزادی، مینژه آرمین، اکبر خلیلی، مهدی خلیلی، حسن خادم، مصطفی زمانینیا، منصوره شریفزاده، محمدرضا صفدری، محمد بهارلو، حسین فتاحی، سیروس سرشار، اسماعیل عرب خوبی، سید علی صالحی و نویسندگان به نام دیگر نام برد.) در آن دوره بهخاطر ظهور نویسندگان جدید و همینطور قدیمیها منتقدان جدید و قدیم هم از قبل پرکار تر شدند که از منتقدان معاصر میتوان به «محمدعلی سپانلو، رضا براهنی، سیروس شمیسا، محمدرضا شفیعی کدکنی، چیستا یثربی، آذر نفیسی، پرتو نوریعلا، مهدی مرعشی، مسعود کوثری، محمدعلی همایون کاتوزیان، حسینعلی قبادی، عنایت سمیعی، مهدی یزدانیخرم، پیمان اسماعیلی، حسن محمودی، مهسا محبعلی، داریوش آشوری، محمد آزرم، احمد اخوت، جواد اسحاقیان، هوشنگ ایرانی، بهزاد برکت، شمیم بهار، احمد بیرانوند، مسعود بیزارگیتی، فتحالله بینیاز، حسین پاینده، یروس پرهام، تقی پورنامداریان، صفدر تقیزاده، بهروز ثروتیان، مریم جعفر آذرمانی، علی چنگیزی، حسن شیروانی، حسن میرعابدینی، محمدحقوقی، عبدالعلی دستغیب، علی دشتی، عبدالحسین زرینکوب، احمد شاکری، محمد شهری، علی باباچاهی، علی حصوری، محمود فتوحی رودمعجنی، علی محمدی اشاره کرد.)
کلام اخر:
امروزه نقدشناسی خود به یکی از شاخههای مطالعات ادبی تبدیل شده است. در هر دوره تعاریف متفاوتی برای نقد ارائه شده است و این تعدّد تعاریف از این جهت است که نقد میبایست به سؤالاتی چون چیستی اثر ادبی و هدف و وظیفۀ نویسنده و منتقد نیز پاسخ دهد. تعریف نقد ادبی نزد قدما با آنچه امروزه از آن استنباط میشود، متفاوت است. نزد قدما معمولاً مراد از نقد این بوده است که معایب اثری را بیان کنند و بهطور کلی از فراز و فرود لفظ و معنی سخن گویند. جامی در «سبحة الابرار» به منتقدان میگوید،عیبجویی هنر خود/ گاه بر است کشی خط/کردی،عیب نادیده یکی/گزاف،گاه بروزن زنی/صدکردی»طعن زحاف/گاه بر قافیه کآن معلول/گاه نابرده سوی معنی/ است، گاه برلفظ که/ پی، خرده گیری ز تعصب/ نامقبول است/ بروی(نقد هنری) همانند زیباشناسی ،یکی از دانشهای جنبی هنر است که فقط مختص داستان و رمان ها نیست و تمامی شاخههای هنری را در برمیگیرد، از سویی تلاش بر این دارد که اثر هنری و هنرمند را به مخاطب بشناسد و از سوی دیگر نقاط ضعف و قوت اثر را به هنرمند نشان بدهد و او را شاد کند. نکته بسیار مهم که تمامی منتقدان باید بدانند این است که نقد هنری شیوع ها و الزامات مختص به خود را دارد که آن را از زیبا شناسی و تحلیل هنری متفاوت می سازد، همچنین یک منتقد همانند یک هنرمند یک سبک و روال خاص خود را دارد که باید مواظب باشد که نظر شخصی و غرض ورزی به نقد آثار هنری بپردازد و همچنین هیچ وقت به دانش خودش تنها متکی نباشد و معلومات، دانشش را به روز رسانی کند او باید از تاریخ تحول هنری، فلسفه هنری، زیباشناسی، روان شناسی، جامعه شناسی و غیره آگاه های لازم را برای نقد به دست بیاورد(او مانند یک داور است و نباید فقط به رای خود برای داوری کردن متکی باشد.
به قلم سمیه کیانی
یک پاسخ
خیلی کامل بود
روان و ساده و قابل فهم نوشته بودید👌